GOLHA..............گلها

ساخت وبلاگ
دلم گلدان گلهای سیاهی استنشانده ریشه ها درپیکر منز خون سرخ من سیراب گشتهشکفته در بهار بی برمندرنگی رهگذاران بنگریدشگل شبرنگ هم بوییدنی هستعروسان را نمی زیبد به پیکرولی گل هر چه باشد چیدنی هستنهالش کنده ام از سرزمینیکه در آن آرزوهای من افسردتوانم رفت و گل آمد در این شهرچراغ چشم من در راه پژمردببوییدش که دارد عطر اندوهسیه پوش جوانی من این گلاگر چه اختر تاریکفامی استبود خورشید غم پیراهن این گلهزاران غنچه می سوزد دراین باغکه تا وا می شود یک گل بدین رنگگل قلب مرا ارزان میگیریدگران باشد گران باشد گل سنگسیاوش کسرایی GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 78 تاريخ : شنبه 29 بهمن 1401 ساعت: 13:52

آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانیدیک نفر در آب دارد می سپارد جانیک نفر دارد که دست و پای دائم می زندروی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانیدآن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمنآن زمان که پیش خود بیهوده پنداریدکه گرفتستید دست ناتوانی راتا توانایی بهتر را پدید آریدآن زمان که تنگ می بندیدبر کمرهاتان کمربنددر چه هنگامی بگویم من ؟یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربانآی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا داریدنان به سفره جامه تان بر تنیک نفر در آب می خواند شما راموج سنگین را به دست خسته می کوبدباز می دارد دهان با چشم از وحشت دریدهسایه هاتان را ز راه دور دیدهآب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزونمی کند زین آبها بیرونگاه سر. گه پاآی آدم هااو ز راه دور این کهنه جهان را باز می پایدمی زند فریاد و امید کمک داردآی آدم ها که روی ساحل آرام، در کار تماشائید!موج می کوبد به روی ساحل خاموشپخش می گردد چنان مستی به جای افتاده، بس مدهوشمی رود نعره زنان. وین بانگ باز از دور می آید:آی آدم ها...و صدای باد هر دم دلگزاتردر صدای باد بانگ او رساتراز میان آب های دور ی و نزدیکباز در گوش این نداهاآی آدم ها…نیما یوشیج GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 81 تاريخ : شنبه 29 بهمن 1401 ساعت: 13:52

قایقی خواهم ساخت،خواهم انداخت به آب.دور خواهم شد از این خاک غریبکه در آن هیچ‌ کسی نیست که در بیشه عشققهرمانان را بیدار کند.قایق از تور تهیو دل از آرزوی مروارید،هم‌ چنان خواهم راند.نه به آبی‌ ها دل خواهم بستنه به دریا-پریانی که سر از خاک به در می‌آرندو در آن تابش تنهایی ماهی‌ گیرانمی‌ فشانند فسون از سر گیسوهاشان.هم‌ چنان خواهم راند.هم‌ چنان خواهم خواند:“دور باید شد، دور.”مرد آن شهر اساطیر نداشت.زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود.هیچ آیینه تالاری، سرخوشی‌ ها را تکرار نکرد.چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود.دور باید شد، دور.شب سرودش را خواند،نوبت پنجره‌هاست.”هم‌ چنان خواهم خواند.هم‌ چنان خواهم راند.پشت دریاها شهری استکه در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است.بام‌ ها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می‌ نگرند.دست هر کودک ده ساله شهر، خانه معرفتی است.مردم شهر به یک چینه چنان می‌ نگرندکه به یک شعله، به یک خواب لطیف.خاک، موسیقی احساس تو را می‌شنودو صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد.پشت دریاها شهری استکه در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحر خیزان است.شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند.پشت دریاها شهری است!قایقی باید ساخت.سهراب سپهری GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 350 تاريخ : شنبه 29 بهمن 1401 ساعت: 13:52

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادندواندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادندبی‌خود از شعشعه پرتو ذاتم کردندباده از جام تجلی صفاتم دادندچه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبیآن شب قدر که این تازه براتم دادندبعد از این روی من و آینه وصف جمالکه در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادندمن اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجبمستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادندهاتف آن روز به من مژده این دولت دادکه بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادنداین همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزداجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادندهمت حافظ و انفاس سحرخیزان بودکه ز بند غم ایام نجاتم دادندحافظ GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 84 تاريخ : پنجشنبه 13 بهمن 1401 ساعت: 3:26

ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺭ ﻏﺮﻭﺑﯽ ﺳﺮﺩ ﺳﺮﺩ،ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﻣﺎ ﺩﻭﺭﻩ ﮔﺮﺩ،ﺩﺍﺩ ﻣﯽ ﺯﺩ: ” ﮐﻬﻨﻪ ﻗﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﺧﺮﻡ،ﺩﺳﺖ ﺩﻭﻡ، ﺟﻨﺲ ﻋﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﺧﺮﻡ،ﮐﻮﺯﻩ ﻭ ﻇﺮﻑ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﺧﺮﻡ،ﮔﺮ ﻧﺪﺍﺭﯼ، ﺷﯿﺸﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﺧﺮﻡ” ،?ﺍﺷﮏ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺑﺎﺑﺎ ﺣﻠﻘﻪ ﺑﺴﺖ،ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺁﻫﯽ ﮐﺸﯿﺪ، ﺑﻐﺾ ﺍﺵ ﺷﮑﺴﺖ،ﺍﻭﻝ ﻣﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﯿﺴﺖ،ﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﺷﮑﺮﺕ، ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ؟!!!?ﺳﻮﺧﺘﻢ، ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﭘﯿﺮ ﺑﻮﺩ،ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ، ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﺑﻮﺩ،ﺑﻮﯼ ﻧﺎﻥ ﺗﺎﺯﻩ ﻫﻮﺵ ﺍﺵ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ،ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻫﻢ، ﺭﻭﺯﻩ ﺑﻮﺩ،ﺻﻮﺭﺕ ﺍﺵ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻟﮏ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ،ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺵ ﺭﻧﮓ ﺍﺵ، ﺗﺮﮎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ،ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﺎﻧﮓ ﺩﺭﺷﺖ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ،ﭘﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ… ، “?ﺩﻭﺭﻩ ﮔﺮﺩﻡ، ﮐﻬﻨﻪ ﻗﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﺧﺮﻡ،ﺩﺳﺖ ﺩﻭﻡ، ﺟﻨﺲ ﻋﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﺧﺮﻡ،ﮐﻮﺯﻩ ﻭ ﻇﺮﻑ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﺧﺮﻡ،ﮔﺮ ﻧﺪﺍﺭﯼ، ﺷﯿﺸﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﺧﺮﻡ،ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺑﯽ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺩﻭﯾﺪ،ﮔﻔﺖ: ” ﺁﻗﺎ، ﺳﻔﺮﻩ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪ؟( ? ) GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 90 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 0:57

اي عاشقــان اي عاشقـان پیمانه را گم كرده امدركنج ویران مــــانده ام ؛ خمخــــانه را گم كرده امهم در پی بالائیــــان ؛ هم من اسیــر خاكیانهم در پی همخــــانه ام ،هم خــانه را گم كرده امآهـــــم چو برافلاك شد اشكــــم روان بر خاك شدآخـــــر از این جا نیستم ؛ كاشـــــانه را گم كرده امدرقالب این خاكیان عمری است سرگردان شدمچون جان اسیرحبس شد ؛ جانانه را گم كرده اماز حبس دنیا خسته ام چون مرغكی پر بسته امجانم از این تن سیر شد ؛ سامانه را گم كرده امدر خواب دیدم بیـــدلی صد عاقل اندر پی روانمیخواند با خود این غزل ؛ دیوانه را گم كرده امگـــر طالب راهی بیــــا ؛ ور در پـی آهی برواین گفت و با خودمی سرود، پروانه راگم كرده اممولانا GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 82 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 0:57

یک پنجره برای دیدنیک پنجره برای شنیدنیک پنجره که مثل حلقهٔ چاهیدر انتهای خود به قلب زمین می‌رسدو باز می‌شود بسوی وسعت این مهربانی مکرر آبی‌رنگیک پنجره که دست‌های کوچک تنهایی رااز بخشش شبانهٔ عطر ستاره‌های کریمسرشار می‌کند.و می‌شود از آنجاخورشید را به غربت گل‌های شمعدانی مهمان کردیک پنجره برای من کافیست.من از دیار عروسک‌ها می‌آیماز زیر سایه‌های درختان کاغذیدر باغ یک کتاب مصوراز فصل‌های خشک تجربه‌های عقیم دوستی و عشقدر کوچه‌های خاکی معصومیتاز سال‌های رشد حروف پریده‌رنگ الفبادر پشت میزهای مدرسهٔ مسلولاز لحظه‌ای که بچه‌ها توانستندبر روی تخته حرف «سنگ» را بنویسندو سارهای سراسیمه از درخت کهنسال پر زدند.من از میان ریشه‌های گیاهان گوشتخوار می‌آیمو مغز من هنوزلبریز از صدای وحشت پروانه‌ایست که او رادر دفتری به سنجاقیمصلوب کرده بودند.وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بودو در تمام شهرقلب چراغ‌های مرا تکه‌تکه می‌کردند.وقتی که چشم‌های کودکانهٔ عشق مرابا دستمال تیرهٔ قانون می‌بستندو از شقیقه‌های مضطرب آرزوی منفواره‌های خون به بیرون می‌پاشیدوقتی که زندگی من دیگرچیزی نبود، هیچ چیز بجز تیک‌تاک ساعت دیواریدریافتم، باید، باید، بایددیوانه‌وار دوست بدارم.یک پنجره برای من کافیستیک پنجره به لحظهٔ آگاهی و نگاه و سکوتاکنون نهال گردوآنقدر قد کشیده که دیوار را برای برگ‌های جوانشمعنی کنداز آینه بپرسنام نجات‌دهنده‌ات راآیا زمین که زیر پای تو می‌لرزدتنهاتر از تو نیست؟پیغمبران، رسالت ویرانی رابا خود به قرن ما آوردنداین انفجارهای پیاپی،و ابرهای مسموم،آیا طنین آیه‌های مقدس هستند؟ای دوست، ای برادر، ای همخونوقتی به ماه رسیدیتاریخ قتل عام گل‌ها را بنویس.همیشه خواب هااز ارتفاع ساده‌لوحی خود پرت می‌شوند GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 105 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 0:57